نويسندگان:سید مصطفی طباطبایی (1)
سمانه حجار پور خلج (2)
منبع:راسخون




 

شیخ محمد رضا نجفی اصفهانی : ابو المجد شیخ محمد رضا نجفی اصفهانی تنها پسر شیخ محمد حسین نجفی فرزند شیخ محمد باقر بن شیخ محمد تقی رازی اصفهانی معروف به صاحب حاشیه مدفون در همین تکیه می باشد.
وی فقیهی متبحر، ادیبی بارع و در علوم معقول و منقول از حکمت و فلسفه و اصول و ریاضیات ، فنون ادب و شعر و مخصوصا ادبیات عرب استاد مسلم بود و در دوره او کمتر کسی را در این سطح علمی می توان یافت. به نوشته آقا بزرگ تهرانی در الذریعه، تولدش در بیستم محرم الحرام سال هزار و دویست و هشتاد و هفت هجری قمری در اصفهان می باشد.
مرحوم همایی درباره وی می نویسد : « از مراجع بزرگ اصفهان بود و علاوه بر فقه و اصول در علوم ریاضی و فنون ادب عربی و انشاء و حفظ اشعار عربی و تبحر و احاطه در احوال و آثار شعرای عرب بدان پایه و مایه ندیده و محتمل است که بعد از این هم در رجال اصفهان مانند او نبیند. واقعا ذوق و حافظه و احاطه یی عجیب به تراجم و آثار گویندگان عربی و قدرتی غریب در نظم قصائد و قطعات داشت با این خصوصیت که منظومات عربی او به هیچ وجه بوی عجمیت نداشت و پیش فصحای عرب عرباء هم فصیح و بلیغ بود به طوری که اگر شاعر را نمی شناختند که ایرانی اصفهانی است به هیچ وجه آثار او را با گویندگان تازی نژاد فصیح اللسان فرق نمی نهادند» ( همایی : 1381: 117)
جناب آقای رحیم قاسمی در کتاب گلشن اهل سلوک بیان کرده که علامه نجفی در سن ده سالگی از نجف اشرف به اصفهان مهاجرت نموده و چند سال ساکن این شهر شده و سپس به همراه پدر و جدش عازم نجف شده است (قاسمی: 1385: 114) که البته این صحبت بعید به نظر می رسد. زیرا همه مورخین تولد وی را در اصفهان دانسته اند و از طرفی اساتیدی همچون استاد جلال الدین همایی و دکتر محمد باقر کتابی مهاجرت ایشان از نجف به اصفهان در سن ده سالگی را بیان نکرده اند و هر دو مسافرت ایشان به نجف را در سال 1300 هجری و در سن چهارده سالگی ایشان بیان کرده اند. (کتابی :1375: 213 ؛ همایی : 1381: 117) استاد جلال الدین همایی در شرح این سفر بیان می دارد که علامه نجفی در سن چهارده سالگی به همراه پدر و جدش به قصد زیارت به عتبات عالیات رفته اند و در این سفر عموی استاد همایی، میرزا محمد سها نیز ایشان را همراهی کرده است. (همایی : همان)
علامه نجفی مدت سی و پنج سال در نجف اشرف مشغول تحصیل بود و در این مدت جدش شیخ محمد باقر و پدرش شیخ محمد حسین نجفی وفات یافتند.
وی علاوه بر استفاده از محضر درس پدرش از اساتیدی چون سيّد ابراهيم تنكابنى قزوينى، آیت ‏اللّه العظمى ميرزا فتح‏اللّه نمازى (معروف به شیخ الشریعه اصفهانی)، آیت ‏اللّه العظمى آخوند ملا محمّدكاظم خراسانى، آیت ‏اللّه العظمى سيّد محمّدكاظم يزدى، آیت ‏اللّه العظمى سيّد اسماعيل صدر، علا‏مه حاج ميرزا حسين نورى، آیت ‏اللّه سيّد مرتضى كشميرى، آیت ‏اللّه ملا على نهاوندى، آیت ‏اللّه العظمى حاج‏آقا رضا همدانى، عالم ربانى آیت ‏اللّه حاج ملا حسينقلى همدانى، حاج ميرزا حبيب‏اللّه ذوفنون اراكى، سيّد جعفر حلّى و پس از آن که آیت الله فشار سید محمد فشارکی اصفهانی از سامرا به نجف هجرت کرد از محضر درس وی نیز استفاده برد. (کتابی : 1371: 213 ؛ قاسمی : 1385: 115-117).
وی علاوه بر علم آموزی در محضر این اساتید از برخی آنان همچون حاج میرزا حسین نوری، شیخ الشریعه اصفهانی، سید مرتضی کشمیری، سید حسن صدر کاظمیٍ شیخ محمد باقر بهادری بهبهانی، سید محمد قزوینی حلی و سید حسین قزوینی حلی صاحب اجازه می باشد (قاسمی: 1385: 118-119).
علامه شیخ محمد رضا نجفی در سال 1334 هجری به اصفهان برگشت و متصدی مقام قضاوت شرعی و تدریس فقه و اصول و غیره و اقامه نماز جماعت در مسجد نو بازار شد و تحت حمایت عمویش حاج آقا نور الله نجفی تا آخر عمر به همین منوال ادامه داد و در با اینکه مدتی از عمر شریفشان همزمان با شکل گیری انقلابات علما و مردم ایران علیه رژیم پهلوی بود، وی درگیر مباحث سیاسی نشد و زندگی آرامی داشت.
در این دوران افراد زیادی از محضر درس وی بهره بردند که از آن جمله می توان به علامه سید حسین صدر کاظمی، آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی، سید عبد الحسن شرف الدین، علامه میرزا محمد علی رودباری و شیخ محمد سماوی را نام برد.
وی ظاهرا مدتی نزدیک به شش ماه در سال های 1334 و 1335 به همراه عمویش آقا نورالله نجفی در قم حضور داشت که در این دوره نیز افراد زیادی از محضر وی استفاده بردند که از آن جمله می توان به حضرت امام خمینی (ره) اشاره کرد که با ایشان مجالست نیز داشت و درباره نقد فلسفه داروین صحبت داشته اند. امام خمینی در شرح چهل حدیث خود در حدیث اول استاد خود را چنین معرفی کرده است : «الشیخ العلامه المتکلم الاصولی الادیب المیبحر الشیخ محمد رضا آل العلامه الوفی الشیخ محمد تقی الاصفهانی ادام الله توفیقه ».
علامه شیخ محمد رضا نجفی علاوه بر تدریس، از علمای پر تألیف به شمار می رود که از جمله تألیفات وی می توان به اداء الفرض، امجدیه، استیضاح المراد عن الفاضل الجواد، ذخائر المجتهدین، سمط اللآل او جلیه الحال فی مسئله الوضع و الاستعمال، الروضه الغنّاء فی الغناء، الروض العریض (دیوان شعر به عربی)، العقد الثمین، القول الجمیل، وقایه الاذهان و الالباب فی اصول السنه والکتاب، نقد فلسفه داروین، نجعه المرتاد، النوامج و الروزنامج، السیف الصنیع، و همچنین حواشی های فراوانی که بر کتب متعدد نوشته اند نام برد (کتابی: 1371: 214-215 ؛ همایی: 1381: 119)
از جمله اشعار عربی وی که دراری مضمونی بسیار بدیع است ابیات زیر می باشد:
و ذات قلب قلق هائب *** و لم تکن قط بمرتاعه
تحمل فی الوجه علی رغمها *** عقارب لیست بلساعه
و ان تکن حاملها ساعه *** یسالک الناس عن الساعه
مرحوم مدرس تبریزی ایشان را شاعری ماهر بیان می کند و اشعار زیر را که در شکایت از روزگار و بی اعتنایی مردم به علم و کمال می باشد را از سروده های وی می داند (مدرس تبریزی : ج7 : 1375: 252) :
الا ان شکل المال فی الدهر منتج *** و لکن شکل العلم فیه عقیم
فمن یشتری منی جمیع فضائلی *** فانی بأنحاء العلوم علیم
و ما ذا انتفاعی بالاصاله و الحجی *** اذا قیل هذا مقتر و عدیم
عففت عن الفحشاء فی زمن الصبا *** علی ان شیطان الشباب الرجیم
علا‏مه نجفى در نجف اشرف با دختر عالم جليل سيّد محمّد امامى خاتون‏آبادى از اعقاب سيّد زين‏العابدين بن ميرمحمّدصالح خاتون‏آبادى (داماد علا‏مه بزرگوار مجلسى) ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه پسر با نام های آیت ‏اللّه مجدالعلماء نجفى (متوفی 20 ذى‏الحجه الحرام 1403ق مدفون در مسجد نو بازار)، حاج شيخ مهدى غياث‏الدين نجفى (متوفی 23 صفر 1422ق مدفون در مسجد نو بازار) و آیت الله شیخ هادی نجفی که از مفاخر حوزه‏ى علميه‏ى اصفهان به شمار مى‏رود و در مدرسه‏ى صدر به تدريس خارج فقه و اصول و رجال اشتغال دارد و تأليفات ارزشمندى از ايشان منتشر شده است.
سرانجام علا‏مه نجفى در بامداد روز يكشنبه 24 محرّم الحرام 1362ق. پس از عمرى پربار كه در ترويج شريعت مطهره طى نمود وفات يافت و با تشييعى عظيم در تكيه‏ى جدّ بزرگوارش مدفون گرديد.
مرحوم ميرزا حسن‏خان جابرى در «تاريخ اصفهان و رى» مى‏نويسد:
»رحلت حجْ‏الاسلام آقا شيخ محمّدرضا، كه به خاندان مرحوم حجْ‏الاسلام حاج شيخ محمّدباقر در اين اواخر، اعلم از او كس نبود و علاوه بر منقول و معقول، در رياضيات پيرو شيخ بزرگوار بهائى و به ادبيات نظم و نثرِ گفتارش شيرين‏تر از ابونباته مصرى، و ابن سكّره عصر.
سى و پنج سال با مؤلف لطفش بى‏منتها و در محاظرات منظومه لطيفيگران بها داشتند... در فاجعه رحلتشان مريض بودم، تا شنيدم چنان به خود لرزيدم كه بيم فجأه رفته; پس از ساعتى گفته:
لقد افل الكواكب مذ توفّى...
سه روز در وفاتش بازارها و محاضر علمى بسته بود. اندك‏زمانى نگذشته بود كه حجْ‏الاسلام آقاى سيّد على مجتهد نجف‏آبادى مدرّس معقول و منقول از دنيا گذشته; چون آن بزرگ در فقه و اصول استاد، و در تقوا و قناعت از امجاد بود و خاص و عام را به او اراداتى در نهاد، چند روزى تعطيل مدارس و مجالس شد و از خرد و بزرگ تشكيل دسته‏هاى عزادارى به هر محله جالس، بنده هنوز از بستر بيمارى برنخاسته و اندوه وحيد(دستگردى) و آقا شيخ محمّدرضا را داشته كه به زارى و سوگوارى آن بزرگ نشسته» (جابری انصاری: 1378: 426-428)
سنگ نوشته مزار ایشان چنین است:
»هو الحى الذى لا يموت هذا مرقد العالم العامل و البحر الذى ليس له ساحل، افضل المتقدمين و المتأخرين، حجْ‏الاسلام والمسلمين، آىْ‏اللّه فى العالمين، جامع المعقول و المنقول، حاوى الفروع و الاصول، صاحب التصانيف المشهوره، منها ذخائر المجتهدين فى الفقه و وقاىْ الاذهان فى الاصول و غيرهما من التأليفات النفيسْ المطبوعْ و غير المطبوعْ، الشيخ ابى المجد محمّد الرضا النجفى الاصفهانى طاب ثراه و جعل الجنْ مثواه، و قد توفى الى رضوان‏اللّه تعالى فى 24 المحرّم سنْ 1362 الهجرىْ، و هو ابن العالم الزاهد و الراكع الساجد المتورع الجليل و العلامْ الذى ليس له مثل و لا مثيل حجْ‏الاسلام و آىْ‏اللّه على الانام الشيخ محمّد حسين النجفى صاحب التفسير المتوفى فى محرّم سنْ 1308 حفيد العلا‏مه آىْ‏اللّه الشيخ محمّد تقى صاحب الهدايه طاب ثراهم اجمعين ايا دهرا ذهبت بآىْ اللّه‏غدرت بنا فوا اسفا و لهفاه اراد النير استيضاح فوته‏ففى الشهر المحرّم طال بلواه فاخرج بعد نقص الستّ للعام‏رضا النجفى لبّى داعى اللّه فقيه اصولى حكيم مفسّراديب بأنواع العلوم عليم«
سيّد محمّدصادق خوانسارى :
سید محمد صادق خوانساری چهار سویی، پنجمين فرزند پسر عالم ربانى آیت ‏اللّه حاج ميرزا زين‏العابدين خوانسارى از مدفونین همین بقعه می باشد که شرحش گذشت.
وی در روز یکشنبه بیست و شش صفر سال هزار و دویست و بیست و هشت هجری در شهر خوانسار متولد شد (حبیب آبادی: 1351: ج3: 850).
وی علاوه بر پدرش از محضر اساتیدی چون آیت ‏اللّه العظمى سيّد محمّد شهشهانى، آیت ‏اللّه علا‏مه مير سيّد حسن مدرّس مطلق ،آیت ‏اللّه العظمى حاج محمّدابراهيم كلباسى و آیت ‏اللّه سيّد محمّدمهدى نايب‏الصدر علم آموخت و از پدر خود و آيات عظام: شهشهانى و مدرّس اجازه‏ى اجتهاد و روايت داشت
آقا میرزا محمد صادق خوانساری چهار سویی از بزرگان علمای اصفهان و صاحب نظر در فقه و اصول و کلام و حدیث بوده است. ایشان آثار و تصنیفات ارزشمندی از خود به یادگار گذاشته اند که عبارتند از: شرح شرایع الاسلام (به طریق مزجی بیش از سی هزار بیت کتابتی، بر تمام شرایع و برادر مؤلف، علامه میرزا محمد هاشم چهار سویی بر آن حاشیه دارد)، رساله در حجح (به زبان عربی)، رساله در حج (به زبان فارسی)، رساله الکبیره فی اخبار الطریقه (در این کتاب اخباری را برگزیده و به شرح و نوضیح آنان پرداخته است)، رساله جنگ(کشکول)، رساله در طهارت، صلوه، صوم و حج (مانند تبصره علامه حلی)، رساله در صیغ العقود، رساله فی ذکر مشایخه الکلام ( در این رساله از پدر و استاد و شیخ اجازه اش به اشرف مشایخی و اجلهم و اعز اساتیدی و اکملهم یاد کرده است)، شرح زبده الأصول شیخ بهایی، الإحباط و التکفیر (کرباسی زاده : 1391: 239)
آقا سید محمد صادق خوانساری با دختر شریف العلما بن ناظم التجار تبریزی ازدواج کرد که حاصل این ازدواج چهر پسر و دو دختر می باشد. پسران وی به تربیت عبارتند از : مير محمّدحسين خوانسارى (متوفی 22 ذی الحجه سال 1312 هجری مدفون در صحن تکیه مادر شاهزاده) ، آیت ‏اللّه ميرزا محمّدابراهيم چهارسوقى ( در اصفهان نزد آيات عظام: ميرزا محمّدباقر خوانسارى صاحب روضات و ميرزا محمّدهاشم چهارسوقى و حاج شيخ محمّدباقر نجفى تحصيل نمود و سپس در عتبات از محضر آيات عظام: شيخ زين‏العابدين مازندرانى، سيّد حسين كوه‏كمره‏اى و سيّد ابوالقاسم طباطبائى حائرى بهره برد و پس از بازگشت به اصفهان به ترويج دين پرداخت. وى در سال 1331 وفات يافت و در تكيه‏ى صاحب‏روضات مدفون گرديد)؛ سيّد محمّد كاظمينى (وی پس از فوت پدرش به كربلاى معلی هجرت کرد و از محضر بزرگانی چون: آیت ‏اللّه شيخ زين‏العابدين مازندرانى و آیت ‏اللّه سيد ابوالقاسم طباطبايى حائرى بهره برد. سپس به كاظمين رفت و تا پايان عمر در آن مكان مقدّس ساكن گرديد و در سال 1355ق. وفات یافت و در صحن حرم كاظمين مدفون گردید)، آقا میرزا زین العابدین خوانساری.
سید محمد صادق خوانساری در شب پنج شنبه بیستم شعبان هزار و دویست و هشتاد و نه هجری در اصفهان وفات یافت و در بقعه مادر شاهزاده در تخت فولاد اصفهان مدفون گردید.
سنگ مزار وی یکی دیگر از آثار هنری این تکیه می باشد که بر روی آن خط ثلث پرتو اصفهانی حک شده است.
متن سنگ مزار وی چنین است :
الا ان اوليأ اللّه لا خوف عليهم و لا هم يحزنون
هذا مرقد السيّد الجليل و الفاضل الاصيل و العالم النبيل، عمده العلماء العالمين و زبده الفضلاء الكاملين و اسوه الفقهاء الراسخين، صاحب الدرجات الرفيعه العالیه و المقامات السامیه، مقتدى الانام و علم الاعلام، مروج شريعه الاسلام، النجم الشارق و البدر البارق، آقا ميرزا محمّدصادق ابن المشتهر قدره فى الافاق و المفتخر بدره فى الاشراق آیه ‏اللّه فى العالمين و فخر سلسله الموسويين، الضاجع فى هذه البقعه عن اليمين، السيّد الحاج مير زين‏العابدين بوء هما اللّه مبوء صدق امين و حشرهما مع اجدادهم الطاهرين المكرمين صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين.
انتقل قدس سره الى رياض الرضوان فى الليله الحادىه و العشرين من شهر شعبان احد شهور سنه تسع و ثمانين قبلهما الف و مأتان من الهجره المقدسه الطاهره النبویه ) عليه و آله) الف آلاف ثنأ و تحیه.
كتب هذه الاحرف بيمناه الداثره فقير مرحمه ربه الكريم فى الدنيا و الاَّخره على‏رضا الشهير به آقا جان عامله اللّه بالفضل و الكرم و الاحسان.
شيخ جمال‏الدين نجفى :
وی پنجمین فرزند آیت ‏اللّه العظمى حاج شيخ محمّدباقر نجفى‏مسجد شاهی فرزند علا‏مه شيخ محمّدتقى رازى و نواده‏ى دخترى فقيه يكتا شيخ جعفر كاشف‏الغطاء می باشد. وی در سال هزار و دویست و هشتاد و چهار قمری در اصفهان به دنیا آمد.
شیخ جمال الدین مقدمات علوم را در اصفهان نزد پدرش و دیگر علما و فضلای این شهر از جمله دو عمویش، آقا تقی نجفی و شیخ محمد تقی ثقه الإسلام فرا گرفت و در سال هزار و سیصد و هشت بنا بر معمول اکثر علما، راهی عتبات شد و در آن جا از محضر بزرگانی چون حاج شیخ میرزا حبیب رشتی، آخوند خراسانی، و سید کاظم یزدی علم آموخت وبه درجه اجنهاد نائل آمد.
وى پس از شش سال یعنی در حدود سال 1314ق. به اصفهان بازگشت و به تدريس و انجام وظايف دينى و خدمات اجتماعى و قضاوت و امامت در مسجد شيخ لطف‏اللّه پرداخت. در سال 1319 هجری به مکه مشرف شد و در سال 1320 باز به اصفهان آمد و به قضاوت مشغول گردید. پس از وفات برادرش آقا تقی نجفی جای ایشان را در قضاوت گرفت و به دین سان کار وی در اصفهان بالا گرفت و از علمای مورد اعتماد مردم اصفهان قرار گرفت. (عقیلی : 1385: 34؛ کتابی: 1375: 201)
مرحوم الفت درباره ایشان می نویسد : « از ملك و مال دنيا چندان بهره‏اى نداشت ولى بسيار بلندنظر، عفيف و منيع‏الطبع بود. هر گز از كسى قبول مساعدت نمى‏كرد و دينارى به رسم هديه يا رشوه و يا دستمزد از احدى نمى‏پذيرفت; البته اين حالت خالى بودن دستش از مال و متاع دنيا در عدم وصولش به اعلى مرتبه‏ى رياست و اعتبار اجتماعى خالى از تأثير نبود چه معلوم است که مردم بنده شخص مالدار و پرستنده درهم و دینارند... (کتابی : 1375: 201 به نقل از نسب نامه الفت) البته این کناره گیری از مباحث سیاسی و پرداختن به امور دین مردم و قضاوت تا دوران قبل از فتوای آخوند خراسانی، حاج شیخ عبد الله مازندرانی و حاج شیخ میرزا حسین خلیلی مبنی بر عدم پرداخت مالیات به دولت که پس از به توب بستن مجلس توسط محمد علی شاه، صادر شد بود و پس از این آقا جمال الدین همراه با برادرانش آقا تقی نجفی و آقا نور الله نجفی وارد مباحث سیاسی و مشروطه خواهان شدند (نجفی :1378: 526) در واقع اعلانیه ایشان در حمایت از این فتوای علما را می توان اولین فعالیت جدی سیاسی ایشان به شمار آورد. متن حکم وی چنین است : « بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد الله والصلوه والسلام علی صفوه خلقه و خیر بریته محمد و اله الطاهرین المعصومین. بلی، احکام محکمه صادره از حجج اسلام نجف اشرف و سایر علمای اعلام و حصون اسلام (ادام الله تعالی ضلالهم علی رئوس الانام) در خصوص استحکام و تشششد مبانی معدلت و تاسیس اساس مشروطیت و عدم جواز مخالفت، ملاحظه و زیارت شد. معلوم است اطاعت احکام حجج اسلام و حصون دین و ایمان بر کافه اهل اسلام واجب و لازم است. حرره، احقر الطلاب والمحصلین. شیخ جمال الدین نجفی- عفی الله عن جرائمه (عقیلی: 1385: 35)
پس از این نیز شیخ جمال الدین نجفی به عنوان یکی از روحانیون مبارز مطرح بود به گونه ای مرحوم الفت درباره جایگاه ایشان در فتنه جنگ جهانی می نویسد :«... در طوفان جنگ عمومى جهانى، پس از آن كه قشون روس ولايت اصفهان را اشغال كردند و حاج شيخ نوراللّه به سمت عراق عرب فرار نمود، حاج شيخ جمال‏الدين چند صباحى به امور اجتماعى، اندك مداخله كرد، بنابراين روس و انگليس و بستگان ايرانى آنها كه هرگز هيچ‏گاهى از خانواده مسجدشاهيان سودى نبرده بلكه زيان‏ها ديده بودند وجود او را مخالف با اجراى مقاصد شوم خود پنداشته، ناگهان عده‏اى از سالدات‏هاى روس به خانه‏اش ريختند و با خوارى هرچه تمام‏تر از داخل حياط(اندرون) او را بيرون كشيده، با چند نفر سپاهى مسلّح، تحت‏الحفظ به تهرانش گسيل داشتند.
اين حركت در اصفهان جز تكدير قلوب و اخافه نفوس مردم تأثيرى نداشت; اما اهالى پايتخت، مهاجرت اجبارى پيشواى دين را(به دست كفّار) شكستى براى اسلاميان دانسته، با عزّت و احترام زايدالوصف از او پذيرايى كردند. از اين قرار، چند سالى در تهران مقدّم بر جميع متصدّيان محراب و منبر به وظايف شرعى قيام داشت و به اوج مقام عزّت و حرمت اجتماعى رسيد. در این مدت دوره منحوس حکومت پهلوی پیش آمد و چند سالی، شیخ ما به انواع فظایع و فجایع آن عهد ساخته، فقط به تصدی خاص شرعی اکتفا نمود و از مداخله در کارهای دیگر اجتناب می کرد و محل اعتماد و مورد ارادت عموم مردم و احترام خواص بود » (کتابی : 1375: 201 به نقل از نسب نامه الفت)
در سال 1352 قانونى در مجلس شوراى ملّى تصويب شد كه طبق آن، سن ازدواج دختران 18 سال و پسران 20 سال معين گرديد. اين قانون به دفاتر ثبت ازدواج ابلاغ شد و براى متخلفين مجازات وضع گرديد.مرحوم حاج شيخ در برابر اين قانون خلاف شرع موضع گرفت و در مسجد حاج سيّد عزيزاللّه تهران مخالفت آن را با شرع مقدّس بيان نمود و اعلام كرد كه من دختر
عاقله رشيده‏ى ده ساله را عقد مى‏بندم.در پى اين اعتراض، دستور جلب و تبعيد اين عالم جليل به اصفهان صادر گرديد (قاسمی:1385: 98) . به نوشته‏ى مرحوم مهدوى: در همين سال واعظ دانشمند مرحوم شيخ اسماعيل كلباسى فرزند آیت ‏اللّه حاج ميرزا محمّدرضا كلباسى نيز به جرم دفاع از اسلام و انتقاد از قانون جديد ازدواج در يزد دستگير و زندانى شد. (مهدوی: 1367: ج2: 80)
مرحوم حاج شيخ جمال‏الدين پس از مدّت‏ها كه از معاشرت با مردم ممنوع بود اجازه يافت كه در مسجد شيخ لطف‏اللّه اقامه‏ى جماعت ظهر كند و شب‏هاى جمعه نيز در تكيه‏ى علا‏مه ميرزا رفيعاى نائينى در تخت فولاد مراسم احيأ و قرائت دعاى كميل برگزار نمايد.در اين مراسم جمع كثيرى از مردم مؤمن اصفهان شركت مى‏كردند و حالت بكأ و ابكأ مرحوم حاج‏آقا جمال‏الدين همه را تحت تأثير قرار مى‏داد.
آیت ‏اللّه حاج شيخ جمال‏الدين نجفى سرانجام در شب يكشنبه 25 ماه جمادى الاول سنه 1354ق. در اصفهان وفات يافت (کتابی: 1375: 202) برخی نیز مرگ ایشان را به عوامل دولت پهلوی نسبت داده اند.
معلم حبیب آبادی نیز در خصوص تشییع جنازه و مراسم وی می نویسد : با قدغن‏هايى كه از طرف مصادر امور دولتى در كار بود باز هم جمعيت زيادى شده، با حالت جگر خراشى در تخت پولاد اصفهان برده، نزد قبر جدّش مرحوم شيخ محمّدتقى(ره) در پايين پاى قبر آن مرحوم دفن كردند و فقط با اجازه امنأ دولت، چند ساعتى محدود در مسجدشاه براى او فاتحه گرفتند و فى‏الجمله بازارها را بستند كه از طرف دولت با وعيد و تهديد امر به باز كردن بازارها شدفوت اين فقيه مظلوم چنان حالت تحسّر و تأثّر و تأسّف و تألّمى در قلوب عموم مردم ايجاد نمود كه در فوت هيچ‏يك از علمأ چنين نشد; زيرا كه در اين دو سه ماه اخير مقدمات و گزارشاتى در ايران و خصوصاً خراسان و اين وقايع جگرخراش احكام صادره دولتى در تبديل لباس و كلاه و كشف حجاب و منع بسيارى از شعائر اسلامى و اشاعه رسوم چندى مخالف مليّت ايرانى روى داد كه حقيقتاً بزرگى مانند وى كه ممنوع از دفع آن بلكه معاشرت با مردمان بود و طاقت ديدن آن را نمى‏آورد، از تنگناى اين فضا بيرون جهد و به جزئى كسالت دو سه روزه ظاهرى با حالت مسمومى كه هيچ كس جرأت ابراز آن را ندارد روى به عالم بقأ آورد (معلم حبیب آبادی:1351 :ج7: 2616)
از جمله حکایات معروفی که در ارتباط با وی بیان شده، جریان کشف کرامات آقا حسین کشیک چی معروف به (هالو) می باشد که به تواتر در کتاب ها بیان شده است.
متن سنگ مزار وی چنین است : هوالباقى قد ارتحل من دار الفنأ و الغرور و انتقل الى دار البقأ و السرور العالم الربانى و الفقيه الصمدانى شيخ الفقهأ و المجتهدين حجه ‏الاسلام والمسلمين، آیه ‏اللّه فى الارضين، الفقيه الثقه الامين الحاج شيخ جمال‏الدين النجفى اصفهانى ابن العيلم الفقهأ و الحبر القمقام حجْ‏الاسلام آیه ‏اللّه الملك العلام البحر الذاخر و الدر الفاخر الشيخ محمّدباقر النجفى طاب ثراه. ورث الفقاهه كابرا عن كابر... ولد طاب
رمسه فى عام 1384 و توفى و قضى نحبه فى الرابع و العشرين من شهر جمادى‏الاولى سنه 1354 هجرى.
در داخل بقعه تکیه مادر شاهزاده علاوه بر مریم بیگم چند زن دیگر مدفون هستند که از آن جمله نسمه خاتون همسر شیخ محمد تقی رازی و دختر شیخ جعفر کاشف الغطاء می باشد که در کنار قبر همسرش مدفون است ولی متأسفانه سنگ مزار وی فاقد نوشته می باشد. و همچنین دختر ایشان شهربانو که در سن جوانی وفات یافت و در همین تکیه در کنار پدر و مادر خویش دفن شد. سنگ مزار ایشان نیز مانند مزار پدرش به خط و شعر ضیاء اصفهانی می باشد.
متن سنگ مزار وی چنین است:
هوالغفور الرحيم، هوالباقى، الحمدللّه الذى توحد بالعزّ و البقاء و قهر عباده بالموت و الفناء و صلى اللّه على محمّد و آله اجمعين. وبعد، قد ارتحل عن دارالدنيا الفانيه الى دار الاخره الباقيه التقیه النقیه و الراضیه المرضیه المسماه بشهربانو بنت العالم العلامه و الكامل الفهامه، افضل المجتهدين و رئيس المحققين و مقتدى الانام و مرجع الاسلام و قدوه كافه اهل الايمان و الغنى عن الوصف و البيان، شيخننا و مولانا و مقتدانا الشيخ محمّدتقى تغمدهما اللّه برحمته و اسكنهما بحبوحه جنته فى ليل السبت سادس و العشرين من شهر صفر سنه 1257 من الهجره النبویه المصطفویه.
فغان زگردش گردون كج نهاد كه داردهميشه پير و جوان را دل از ستيزه پر از خون
هزار حيف كه... سپر مجد و حيا رابه زير خاك نهان كرده است با قد موزون
اگر نه گوهر بحر حيا بدى ز چه كردش‏به خاك تيره نهان از جفا به ساحت هامون
چو آن سپهر حيا زين جهان برفت جهان رابود ز ثابت و سيار داغ غم به دل افزون
از اين جهان چو برون شد تمام خلق جهان رابه ماتمش شده جارى ز چشم چشمه جيحون
نوشت كلك »ضيا« از براى سال وفاتش»مه سپهر عفافى از اين جهان شده بيرون
مشاهیر مدفون در صحن تکیه مادر شاهزاده:
حاج محمد صادق تخت فولادی:
حاج محمد صادق از مشاهیر و عرفای بزرگ اصفهان در قرن سیزدهم هجری می باشد که از مشایخ فرقه چشتیه به شمار می رود و استادش بابا رستم بختیاری از عرفای همین فرقه بوده است.
در مورد حاج صادق و چگونگی قدم گذاری وی در طریقت عرفات داستان مفصلی در تاریخ نقل شده که خلاصه آن را از کتاب نشان از بی نشان ها که در مورد زندگی نامه شهیر نامی،عارف کامل شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی از که از شاگردان ایشان بوده نقل می کنیم: حاج صادق تخت فولادی از جوانان اصفهان ، در دوران جوانی خود به رنگرزی اشتغال داشت و روزی در تخت فولاد اصفهان با بابا رستم بختیاری برخورد داشت و جذب وی شد و قدم در وادی سیر و سلوکح عرفانی گذاشت. وی در آغاز به دستور استادش، بابا رستم، روزها به اشتغال خود که رنگرزی بود می پرداخت و شب ها به محضر وی در تخت فولاد می رفت تا از تعالیم وی بهره برد و همراه استادش به تهجد عبادت مشغول شود.
پس از یک سال که به دین منوال گذشت، بابا رستم او را از رفتن به محل کار منع کرد و وی را به ماندن در تخت فولاد سفارش کرد. محمد صادق مدت یک سال دیگر در معیت استادش، بابا رستم در تخت فولاد بود و از وی بهره برد. پس از آن استادش وی را به شهر فرستاد و به او دستوراتی داد ولی در بازگشت متوجه شد که وی همچنان دچار هوای نفس است. به همین دلیل یک سال دیگر وی را به ماندن در تخت فولاد و ریاضت کشیدن ملزم ساخت و این کار چندین سال به طول انجامید که محمد صادق توانست بر هوای نفس خود غلبه کند. وی در مورد این دوران می گوید: هر موقع خواب بر چیره می گشت، استادم مرا نهیبی می زد که اینجا محل خواب نیست و اگر می خواهی بخوابی به خانه ات برو. (مقدادی اصفهانی: 1374:ج1: 39-42)
بابا رستم بختیاری پس از چند سال عزم سفر حج کرد ولی در منطقه قمشه(شهر رضا کنونی) وفات یافت و در امامزاده شازده ابراهیم مدفون شد. حاج صادق نیز تا آخرین روزهای اقامت بابا رستم در تخت فولاد از محضر وی بهراه برد و پس از فوت وی، طریقت وی را در تخت فولاد ادامه داد.
استاد همایی در وصف حاج صادق تخت فولادی می نویسد:« حاج صادق بی علاقه زن در همین تکیه منزل داشته شب ها بیدار و روزها غالب روزه دار مستغرق زهد و عبادت بوده و با معدودی از خواص عرفا و ارباب حال معاشرت می کرده و با این که خود چندان اهل علم و سواد نبوده ارادتمندان و معتقدان بسیار از علما و رجال بزرگ داشته است، عامه اهالی شهر و دهات نیز بدو اعتقاد و اخلاص قلبی داشته و نبات دعا خوانده او را برای شفای مریض و دفع بلیات دیگر مؤثر می دانسته اند» (همایی: 1381: 121)
آوازه حاج صادق تخت فولادی به حدی رسید که بسیاری از بزرگان و مشایخ به خصوص بزرگان اصفهان سعی می کردند به دیدار وی رفته و از بیانات و حالات وی استفاده برند. از جمله افرادی که بیان نموده اند که از جمله مریدان وی به شمار می رفته، حاج شیخ محمد باقر نجفی است که در شب جمعه هر هفته به دیدار وی در تخت فولاد اصفهان می رفته است. همچنین از دیگر مریدان او می توان به مستوفی الممالک بزرگ اشاره کرد که برای دیدار وی از تهران به اصفهان می آمد.
از دیگر مریدان وی ملا علی اکبر مقدادی اصفهانی می باشد که مدت بیست و دو سال شب های دوشنبه و جمعه در خدمت او بوده است و گفته شده که شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی، فرزند ملا علی اکبر در اثر دعایی که حاج صادق به ملا علی اکبر تعلیم داده بود به دنیا آمده و چندی در خدمت وی مراتب سیر و سلوک و تربیت را گذرانده است. قبر ملا علی اکبر مقدادی پدر شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی پایین قبر حاج صادق تخت فولادی و قبر مادر شیخ حسنعلی در سمت غربی قبر حاج صادق می باشد.
حاج صادق تخت فولادی سر انجام در ذی قعده سال 1290 ه.ق وفات یافت. نقل کرده اند که در وفاتش دستور می دهند قبری در محل سکونتشان در تکیه مادر شاهزاده حفر کنند و سپس در آن قبر می خوابند . پس از چند لحظه بلند شده و می گویند این محل قبر من نیست و دستور می دهند نقطه دیگری را حفر می کنند و سپس می گویند این مکان قبر من است.
بنا بر مصیت خود حاج محمد صادق، آیت الله شیخ محمد باقر نجفی که از مریدان وی بود، مراسم نماز و تغسیل و تدفین ایشان را انجام دادند. ایشان پس از دفن حاج محمد صادق رو به جمعیت حاضر کرده و گفتند سال ها باید بگذرد تا درویش واصل و مرد کاملی مثل ایشان پیدا شود که تمام افعال و حرکات و سکنات او مطابق شرع مطهر باشد (مقدادی اصفهانی: 1374 :ج1: 43)
سنگ مزار حاج محمد صادق تخت فولادی که بر روی سکویی بزرگ قرار دارد از مرمر یکپارچه است که با خط ثلث بسیار زیبایی منقش شده است.
متن سنگ مزار وی چنین است:
هذا مطاف البدر الکامل المضیء الذی السماء الریاضه یکاد نورها یضیی ء التابع للشریعه المصطفویه السالک للمسالک المرتضویه والناشر للاوامر الرضویه الصابر عند الشدائد و البلیه المؤید بتأید الله والموفق لمرضات الله عمده السالکین و قدوه المرتاضین ناهج مناهج صراط الجعفر الصادق العامل بکلام کلام الله الناطق الحاج محمد صادق غفر الله له و اسکنه فی جواره مع اولیائه فی شهر ذی قعده الحرام سنه 1290
لازم به ذکر است امروزه مردم اصفهان بیشتر به دلیل زیارت قبر حاج صادق تخت فولادی به این تکیه می روند و به همین دلیل امروزه این تکیه بیشتر به تکیه حاج محمد صادق تخت فولادی شهرت دارد تا تکیه ماغدر شاهزاده یا تکیه شیخ محمد تقی رازی.
میرزا حسن تخت فولادی : در ایوانچه سمت راستاز ورودی تکیه قبر میرزا حسن تخت فولادی می باشد که از زهاد معروف جانشین حاج محمد صادق تخت فولادی بود و همه عمر خود را مانند حاج محمد صادق در همین تکیه و در حجره ای که امروزه محل قبر اوست زندگی کرده است. وى عدّه‏اى از دوستان فاضل و اديب داشت كه روزهاى جمعه و ايام ديگر هفته به قصد ديدار و مصاحبتش به تخت فولاد مى‏رفته و روز و شبى با هم مى‏گذرانيدند، مانند: ميرزا ابوالقاسم طرب و ميرزا محمّد سها. (همایی: 1381: 119)
وی در سال هزار و سیصد و بیست و نه هجری وفات یافت و در حجره خویش مدفون شد.
متن سنگ مزار وی که منقش به ماده تاریخی از منعم اصفهانی است چنین است:
هذا مرقد قدوْ السالكين و نخبه الموحدين، السالك لمسالك الائمه الطاهرين و الساكن فى رضوان‏اللّه و التابع لمرضات‏اللّه، الساير الى‏اللّه، العبد المؤتمن آقا ميرزا محمّد حسن غفراللّه فى تاسع والعشرين وثلاثمائه بعد الالف حسن آن بايزيد وقت چه رفت بُد چو شبلى و بو سعيد سعيد چون به هادى على ارادت داشت‏داشت پس همچو بايزيد مريد رفت و «منعم» به سال فوتش گفت «شد شفيع حسن حسين شهيد»
از ماده تاریخ منعم چنین بر می آید که وی در طریقت عرفانی از مریدان هادی علیشاه مدفون در تکیه آغاباشی بوده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشجوی تاریخ اسلام دانشگاه اصفهان
2. کارشناس ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی